شرح حکمت 471 نهج البلاغه نکوهش سکوت و سخن بیجا

http://s3.picofile.com/file/8362818818/nahj1_28.jpg


و قال (عليه السلام): لَا خَيْرَ فِي الصَّمْتِ عَنِ الْحُكْمِ، كَمَا أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِي الْقَوْلِ بِالْجَهْل.

و فرمود (ع): كسى كه سخنش حكمت آميز است، خاموشيش سود ندارد، همان گونه كه سخن گفتن نادان را فايدتى نيست.


حق گفتار صحيح:
امام(عليه السلام) در اين گفتار نورانى موارد سكوت و سخن گفتن را به صورت جالب و موجزى بيان كرده، مى فرمايد: «خاموش ماندن از گفتار حكمت آميز خيرى ندارد همان گونه كه سخن گفتن نابخردانه»; (لاَ خَيْرَ فِي الصَّمْتِ عَنِ الحُكمِ، كَمَا اَنَّه لا خَيْرَ في القَوْلِ بِالجَهْلِ).
همان گونه كه در مصادر ذكر شد اين كلام شريف يك بار ديگر در نهج البلاغه در حكمت 182 بدون كمترين تغييرى آمده است و اين نشان مى دهد كه مرحوم سيد رضى گاه بر اثر فاصله زمانى در گردآورى خطبه ها و نامه ها و كلمات قصار حكمت آميز فراموش مى كرده كه آن را قبلاً ذكر نموده لذا آن را بار ديگر در ضمن كلمات آن حضرت آورده است. به هر حال منظور امام(عليه السلام) از واژه «حكم» در اين جا قضاوت و داورى در ميان مردم نيست آنگونه كه بعضى از شارحان تصور كرده اند زيرا امام(عليه السلام) آن را در نقطه مقابل جهل قرار داده و مى دانيم كه نقطه مقابل جهل، علم و دانش و حكمت است. و اگر به موارد استعمال «حكم» در قرآن مجيد و روايات مراجعه كنيم خواهيم ديد كه «حكم» گاهى به معناى فرمان نبوت و رسالت، گاه به معناى قضاوت، گاه به معنى عقل و خرد و گاه به معنى علم و دانش آمده است. و معنى اصلى «حكم» به گونه اى كه ارباب لغت گفته اند همان منع كردن به منظور اصلاح است به همين دليل به لگام حيوان «حَكَمَ» (بر وزن صدف) گفته مى شود. سپس اين واژه به هرچيزى كه بازدارنده است اطلاق شده، مانند علم و دانش و عقل و خرد و حتى قضاوت كه جلوى اختلافات را مى گيرد.
در ذيل حكمت 182 بيان كرديم كه در مورد برترى سكوت و سخن گفتن در ميان دانشمندان گفتوگوست: بعضى سكوت را ترجيح مى دهند زيرا خطرات و آفات زبان را بسيار مى دانند و در واقع نيز همين طور است چراكه گناهان كبيره فراوانى (حدود سى گناه كبيره) با زبان انجام مى شود. از سوى ديگر، بدون سخن، تعليم و تربيت، امر به معروف و نهى از منكر، اجراى عدالت و فصل خصومت امكان پذير نيست. ازاين رو امام(عليه السلام) بيان ديگرى مى فرمايد كه موارد برترى سكوت و برترى سخن گفتن را در آن مشخص كرده است; آن جا كه گفتار حكيمانه مفيد و سودمند، راهنما و هدايت كننده است بايد سخن گفت و آن جا كه گفتار از سر جهل است، غيبت است، تهمت، افترا، دروغ، سخن چينى، مطالب بيهوده و لغو است سكوت ترجيح دارد و البته گاه پيدا كردن مصاديق اين دو كمى مشكل است، هواى نفس مى گويد: اين گفتار حكيمانه است، بگو; وليكن شرع و عقل مى گويند: سخنى است بيهوده يا فسادانگيز، مگو; و در اين گونه موارد اگر انسان بر هواى نفس چيره نشود چه بسا سخنان ناپسند را خوب و پسنديده پندارد و به سراغ آن برود و اين همان چيزى است كه به عنوان تسويلات نفس و تزئينات شيطان معروف است.
به همين دليل هنگامى كه از امام سجاد(عليه السلام) سؤال كردند كه سكوت بهتر است يا كلام؟ فرمود: «هركدام آفتى دارد. اگر كلام، خالى از آفت باشد از سكوت بهتر است». و هنگامى كه پرسيدند: به چه دليل؟ امام(عليه السلام) دو دليل جالب بيان كرد: نخست فرمود: «لاَِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ مَا بَعَثَ الاَْنْبِيَاءَ وَالاَْوْصِيَاءَ بِالسُّكُوتِ إِنَّمَا بَعَثَهُمْ بِالْكَلامِ; خداوند متعال انبيا و اوليا را به سكوت كردن مبعوث نكرد بلكه آن ها را به سخن گفتن مبعوث نمود». ديگر اين كه: «شما هنگامى كه مى خواهيد فضيلت سكوت را بيان كنيد از كلام استفاده مى كنيد ولى هرگز براى بيان فضيلت كلام از سكوت نمى توان استفاده كرد»; (إِنَّكَ تَصِفُ فَضْلَ السُّكُوتِ بِالْكَلامِ وَلَسْتَ تَصِفُ فَضْلَ الْكَلامِ بِالسُّكُوتِ).[1]
كوتاه سخن اين كه چگونه ممكن است خداوند نعمت بيان را به عنوان يكى از بزرگ ترين نعمت هايش بعد از نعمت آفرينش انسان در قرآن بيان كند، (الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الاِْنسَانَ ...) و با اين حال او را دعوت به سكوت نمايد؟ چرا از اين نعمت بزرگ الهى كه امتياز انسان نسبت به تمام جانداران است براى گفتن ذكر خدا و تسبيح و تقديس او، براى شكر نعمت هايش، براى تعليم و تربيت خلق، براى امر به معروف و نهى از منكر، براى حمايت از مظلوم و مبارزه با ظالم استفاده نشود؟ و نيز چگونه ممكن است خداوند و اوليايش اجازه دهند كه از اين موهبت بى نظير در راه دروغ و تهمت و سخنان ركيك و اعانت ظالم و ظلم به بى گناهان بهره گيرى شود؟ بنابراين همان گونه كه امام(عليه السلام) در گفتار بسيار حكيمانه مورد بحث فرموده، نه سكوت از بيان حق، خوب است و نه سخن گفتن با جهل.[2]
*****
پی نوشت:
[1]. بحارالانوار، ج 68، ص 274.
[2]. سند گفتار حكيمانه: با توجه به اين گفتار حكيمانه عين چيزى است كه در حكمت 182 آمده و مرحوم خطيب در ذيل آن، مدارك آن را بيان كرده در اين جا مى گويد: اضافه مى كنيم كه زمخشرى نيز آن را در باب سكوت كتاب ربيع الابرار آورده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 318)

منبع : موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش

مطالب مشابه