شرح حکمت 446 نهج البلاغه اهمیت زکات

https://s17.picofile.com/file/8425802718/nahj1_28_new.jpg

وَ قَالَ (عليه ‏السلام) لِغَالِبِ بْنِ صَعْصَعَةَ أَبِي الْفَرَزْدَقِ فِي كَلَامٍ دَارَ بَيْنَهُمَا: مَا فَعَلَتْ إِبِلُكَ الْكَثِيرَةُ؟ قَالَ دَغْدَغَتْهَا الْحُقُوقُ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ (عليه‏ السلام): ذَلِكَ أَحْمَدُ سُبُلِهَا.

دَغْدَغَ المَالَ: مال را پراكنده كرد.
أحْمَدُ سُبُلِها: بهترين و پسنديده ترين راه (مصرف) آن.

ميان امام على (ع) و غالب بن صعصعه پدر فرزدق، گفتگويى بود، امام (ع) از او پرسيد:
آن همه شتر كه داشتى چه شد؟ گفت: اداى حقوق مردم، آنها را پراكنده ساخت. امام (ع) فرمود: بهترين راههاى پراكنده شدنشان همين بود.

بهترين مصرف مال:
امام(عليه السلام) در اين گفتار نورانى كه در ميان او و پدر فرزدق، غالب بن صعصعه، رد و بدل شد چنين فرمود: «شتران فراوانت چه شدند؟ غالب عرض كرد: اى اميرمؤمنان! حقوق واجب (اداى زكات)، آن ها را پراكنده ساخت (و چيز چندانى براى من باقى نمانده است). امام(عليه السلام) فرمود: اين بهترين راه مصرف آن ها بود»; (وقال(عليه السلام) لغالب بن صعصعة أبي الفرزدق، في كلام دار بينهما: مَا فَعَلَتْ إِبِلُكَ الْكَثِيرَةُ؟ قَالَ: دَغْذَغَتْهَا الْحُقُوقُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ. فقال(عليه السلام): ذلِكَ أَحْمَدُ سُبُلِهَا).
در بسيارى از كتب و ازجمله تاريخ مدينه دمشق (نوشته ابن عساكر، متوفاى 571) اين ماجرا به صورت گسترده ترى نقل شده است. او مى نويسد: فرزدق (شاعر معروف) در طفوليت همراه پدرش خدمت اميرمؤمنان على بن ابى طالب(عليه السلام) رسيد. فرزدق مى گويد: هنگامى كه با پدرم خدمت امام(عليه السلام) رسيديم در برابر او شمشيرهايى بود كه آن ها را آزمايش مى كرد. رو به پدرم كرد و فرمود: تو كيستى؟ پدرم گفت: غالب بن صعصعه. فرمود: تو همان كسى هستى كه شتران فراوان داشتى؟ عرض كرد: آرى. فرمود: با آن ها چه كردى؟ عرض كرد: مشكلات و حقوق (زكات)، آن ها را پراكنده ساخت. فرمود: اين بهترين راه مصرف آن ها بود. سپس فرمود: اين كودک كه با توست كيست؟ عرض كرد: فرزندم همام (فرزدق) است. او در اين سن و سال شعر مى گويد. فرمود: قرآن به او تعليم كن كه قرآن براى او بهتر است.[1]
ابن ابى الحديد اضافه اى بر اين سخن دارد و آن اين است كه فرزدق مى گويد: پيوسته سفارش على(عليه السلام) در ذهن من بود تا زمانى كه خود را مقيد كردم و سوگند ياد كردم كه تا قرآن را حفظ نكنم دست برندارم.[2]
در بسيارى از نسخ نهج البلاغه و كتب ديگرى كه اين جمله در آن ها نقل شده است به جاى «دغذغة»، «ذعذعة» آمده كه ازنظر معنا تناسب بيشترى دارد زيرا «دغدغة» به معناى تحريک كردن و قلقلک دادن است كه در اين جا تناسبى ندارد در حالى كه «ذعذعة» به معناى پراكنده كردن و متفرق ساختن است كه مناسب محل كلام مى باشد و به نظر مى رسد نسخه صبحى صالح در اين جا نادرست باشد.
*****
نكته ها:
1. اهميت زكات:
مى دانيم كه زكات به آن نُه چيزى كه تعلق مى گيرد هر سال تكرار مى شود تا زمانى كه مورد زكات از حد نصاب بيفتد. به خلاف خمس كه هر مالى را يك بار خمس مى دهند. مثلاً كسى كه داراى يكصد رأس گاو يا گوسفند است بايد زكات مال خود را كه در حدود دو و نيم درصد است (با رعايت نصاب هاى مختلفى كه در آن است) بپردازد و سال بعد هم اگر همان گاو يا گوسفندان را داشته باشد مجدداً زكات به آن تعلق مى گيرد تا زمانى كه از حد نصاب پايين بيايد. (آخرين حد نصاب در گاو 30 رأس و در گوسفند 40 رأس و در شتر 5 نفر است). شايد منظور غالب بن صعصعه اين بوده كه من پيوسته زكات شترانم را پرداختم و چيزى بر آن نيفزودم تا از آخرين نصاب گذشت. امام(عليه السلام) مى فرمايد: چه مصرفى بهتر از اين كه آن ها را ذخيره يوم المعاد خود ساخته اى و به نيازمندان كمك كرده اى و سلامت و عافيت را براى خود خريدارى نموده اى.
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از حقوق در جمله «ذَعذَعَتْهَا الْحُقُوقُ» تنها زكات نباشد بلكه حقوق واجب يا مستحب ديگر را نيز شامل شود ازجمله استفاده كردن از آن در راه جهاد و كارهاى خير ديگر، همان گونه كه مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار در توضيح همين عبارت فرموده است.[3]
قرآن مجيد نيز مى فرمايد: «(مَا عِنْدَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِنْدَاللهِ بَاق); آنچه نزد شماست سرانجام از بين مى رود ولى آنچه نزد خدا ذخيره شده باقى و برقرار است».[4]
ولى بعضى از افراد ناآگاه يا ضعيف الايمان چنين مى پندارند كه اگر چيزى از اموال خود را در راه خدا هزينه كنند از اموال آن ها كاسته شده و گرفتار نوعى غرامت شده اند. همان گونه كه قرآن مجيد درباره اينگونه اشخاص مى فرمايد: «(وَمِنَ الاَْعْرَابِ مَنْ يَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ مَغْرَماً وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوَائِرَ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَاللهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ); گروهى از (اين) اعراب باديه نشين، چيزى را كه (در راه خدا) انفاق مى كنند، غرامت محسوب مى دارند; و انتظار حوادث دردناكى براى شما مى كشند; حوادث دردناك براى خود آنهاست; و خداوند شنوا و داناست!».[5]
اين سخن را با حديثى از امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) پايان مى دهيم: «إِنَّ صَاحِبَ النِّعْمَةِ عَلَى خَطَر إِنَّهُ يجِبُ عَلَيهِ حُقُوقُ اللَّهِ فِيهَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَتَكُونُ عَلَى النِّعَمُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَا أَزَالُ مِنْهَا عَلَى وَجَل وَ حَرَّكَ يدَهُ حَتَّى أَخْرُجَ مِنَ الْحُقُوقِ الَّتِى تَجِبُ لِلَّهِ عَلَى فِيهَا فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَنْتَ فِى قَدْرِكَ تَخَافُ هَذَا قَالَ نَعَمْ فَأَحْمَدُ رَبِّى عَلَى مَا مَنَّ بِهِ عَلَى; كسانى كه صاحب نعمتى هستند در خطرند تا حقوق واجب آن را بپردازند. به خدا سوگند هنگامى كه نعمت هايى از سوى خداوند متعال به من مى رسد من ترسانم ـ در اين جا امام(عليه السلام) دست خود را به نشانه وحشت و اضطراب تكان داد ـ تا زمانى كه حقوقى را كه براى خداوند در آن بر من واجب است بپردازم. راوى عرض مى كند: فدايت شوم شما هم با آن مقام و منزلتى كه داريد باز بيمناكيد؟ فرمود: آرى من خدا را براى نعمت هايى كه به من بخشيده است حمد و ستايش مى كنم».[6]
2. صعصعه و غالب و فرزدق كيستند؟
فرزدق همان شاعر معروفى است كه نام اصلى اش همام و لقبش فرزدق بود و اشعار او درباره امام زين العابدين(عليه السلام) در برابر هشام بن عبدالملك در كنار خانه خدا او را مشهور ساخته است كه در آن اشعار بسيار بلند و زيبا و پرمعنايش مقام امام(عليه السلام) را به بهترين وجه در مقابل دشمنش بيان كرد و از عواقب آن نيز نترسيد.
و در جريان كربلا هنگامى كه خبر از آن حادثه خونين شد جمله تكان دهنده اى بيان كرد. گفت: اگر عرب به دليل شهادت فرزند بهترين فرد عرب خشم گيرد و يكپارچه بر ضد آن قاتلان قيام كند سبب دوام عزت و كرامت آن ها خواهد شد و اگر كوتاهى كند و حركتى انجام ندهد براى هميشه از سوى خداوند به ذلت گرفتار خواهد شد. و اين بيت را دراين باره گفت:
وانتم لا تثار لابنِ خَيرِكم *** فالقُوا السّلاحَ و اغزِلوا بالمَغازِل
اگر براى خونخواهى فرزند بهترين فردتان قيام نمى كنيد سلاح ها را كنار بگذاريد و همانند پيرزنان مشغول پشم ريسى شويد.
فرزدق از همان كودكى شعر مى گفت. مردى غيور و بسيار شجاع و باشخصيت بود. در كتاب الاعلام زركلى آمده است كه اگر اشعار فرزدق نبود يك سوم لغت عرب و نيمى از اخبار تاريخى آن ها از ميان مى رفت. او در سال 110 هجرى چشم از جهان فرو بست.[7]
اما غالب، پدر فرزدق طبق گفته زركلى در الاعلام، مردى بسيار باسخاوت و از قبيله بنى تميم بود به قدرى در سخاوت مشهور بود كه حتى بعد از مردنش افرادى كه گرفتار فقر مى شدند به قبر او پناه مى بردند كه در يكى از اين حادثه ها فرزدق زنى را ديد كه به قبر پدرش، غالب، پناه آورده است، سؤال كرد: مشكلت چيست؟ او مشكل خود را فقر بيان كرد و فرزدق مشكل او را به نحو كامل حل نمود. غالب در حدود سال چهل قمرى چشم از جهان فرو بست.
پدر غالب نيز كه جد فرزدق بوده و صعصعة بن ناجية نام داشت مرد بسيار سخاوتمندى بود كه سخاوت خود را براى فرزندانش نيز به يادگار گذاشت.
در حالات او نوشته اند كه اين انسان آزاده شريف در عصر جاهليت با بسيارى از عادات زشت آن ها مبارزه مى كرد تا آن جا كه سيصد و شصت دختر را كه پدرانشان مى خواستند آن ها را زنده به گور كنند از پدرانشان خريد و از مرگ نجات داد. حتى در يك مورد براى نجات نوزاد دخترى كه پدرش تصميم بر قتل او گرفته بود مركب سوارى خود را به اضافه دو شتر به پدر آن دختر داد. هنگامى كه اين خبر به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) رسيد فرمود: كار بسيار بزرگى انجام دادى و پاداش تو نزد خدا محفوظ است و حتى فرمود: همين پاداش براى تو بس كه خداوند به سبب آن، نعمت اسلام را بر تو ارزانى داشت. وفات او را بعد از سال 9 هجرى نوشته اند[8]. [9]
*****
پی نوشت:

[1]. تاريخ مدينه دمشق، ج 74، ص 50.
[2]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 20، ص 95.
[3]. بحارالانوار، ج 34، ص 322.
[4]. نحل، آيه 96.
[5]. توبه، آيه 98.
[6]. كافى، ج 3، ص 503، ح 19.
[7]. الاعلام زركلى، مدخل همّام بن غالب .
[8]. براى توضيح بيشتر به شرح نهج البلاغه مرحوم شوشترى، ج 13، ص 226 و الاعلام زركلى مراجعه شود.
[9]. سند گفتار حكيمانه: در مصادر علاوه بر اشاره به روايت مشروحى كه از ابن ابى الحديد نقل كرده و اين كلام حكيمانه بخشى از آن است مى گويد: از تعبيرات اين روايت استفاده مى شود كه اين كلام در ميان راويان روايات مشهور بوده است. و نيز از ابن اثير در كتاب نهايه بخشى از آن را نقل مى كند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 307). اضافه مى كنيم كه اين ماجرا و اين گفتار حكيمانه در كتاب هاى زياد ديگرى نقل شده است ازجمله ابن عساكر آن را در كتاب تاريخ دمشق (ج 74، ص 50) آورده همچنين در ربيع الابرار زمخشرى (ج 2، ص 256) و در التذكرة الحمدونية (ج 2، ص 264) آمده است.

منبع : موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش

مطالب مشابه